به گروهی از معاملهگران، دقیقاً همان سیستم، با همان دستورالعملها و اصول مدیریت ریسک، آموزش داده شد. برخی بسیار موفق بودند، در حالی که برخی دیگر شکست خوردند.
داشتن چارچوب ذهنی مناسب می تواند بینش های ارزشمندی را در اختیار شما قرار دهد تا رویکرد معاملاتی خود را تغییر دهید و نتایج بهتری کسب کنید. در واقع، داشتن روانشناسی معاملاتی مناسب می تواند به یک استراتژی معاملاتی بهتر منجر شود.
نکته کلیدی یافتن تعادل مناسب بین روانشناسی و استراتژی تجارت است.
روانشناسی تجارت ممکن است نتواند یک سیستم بازنده را به یک سیستم سودآور تبدیل کند، اما می تواند شما را به ابزارهای مناسب برای توسعه یک سیستم سودآور مجهز کند.
شما ممکن است منضبط ترین و بی احساس ترین تاجری باشید که بتوانید به برنامه پایبند باشید و احساسات را پشت سر بگذارید، اما احتمالاً اگر استراتژی ای که برای یک T دنبال می کنید ضعیف باشد، همچنان در نقطه قرمز قرار خواهید گرفت. در دراز مدت سودی ندارد
از نظر این پیرمرد متواضع، روانشناسی معاملاتی مناسب به اندازه ای مهم است که معامله گران سودآور را از بقیه متمایز می کند.
برای تبدیل شدن به یک معامله گر موفق، به هر دو مورد نیاز دارید طرز فکر درست (روانشناسی تجارت) و ابزار مناسب (استراتژی معاملاتی). بدون هیچ کدام، شما ناگزیر از شکست خواهید بود.
منبع: https://www.babypips.com/trading/why-good-psychology-matters-trading-success-2023-07-12
در عین حال، ما نمی توانیم اهمیت استراتژی معاملاتی را نادیده بگیریم.
اگر از نظر روانی برای مقابله با استرس ناشی از معامله آماده نیستید، به احتمال زیاد مهم نیست که استراتژی شما چقدر خوب باشد، نمی توانید آن را به درستی اجرا کنید و به احتمال زیاد حساب خود را عمیقاً قرمز خواهید دید.
یکی از سوالاتی که معامله گران همیشه از من می پرسند این است که چقدر مهم است روانشناسی تجارت به یک تازه کار است
فقط نگاهی به آزمایش معاملهگران لاکپشت که توسط ریچارد دنیس و بیل اکهارت اجرا شد، بیندازید.
تفاوت؟ روانشناسی تجارت.
به همین ترتیب، در مورد اثرات مثبتی که یک استراتژی موفق می تواند بر روانشناسی معاملات داشته باشد، می توان چیزهای زیادی نیز گفت. ممکن است متوجه شوید که پایبندی به برنامه و کاهش هوازدگی زمانی که در حال معامله با یک سیستم آزمایش شده و اثبات شده هستید، بسیار آسان تر است.
برخی از «لاکپشتها» قادر به مدیریت کاهشهای سیستم نبودند، یا معاملات خود را زودتر تعطیل کردند و نتوانستند بهترین تنظیمات تجارت را به حداکثر برسانند.
توانایی یک فرد برای مدیریت و غلبه بر موقعیتهای استرسزا، مانند تجربه عقبنشینی، داشتن موقعیت بازنده، و مدیریت حرص و طمع، نقش اساسی در تعیین موفقیت یک معاملهگر دارد.
این بسیار شبیه به واگذاری کلیدهای یک خودروی فرمول یک به یک راننده دانش آموز و انتظار از او برای تراشیدن مسیر مسابقه مانند مایکل شوماخر است.
حتی با یک خودروی سوپرشارژر، راننده دانشآموز احتمالاً در مسابقهای به یک حرفهای که با یک هوندای خراب رانندگی میکند، بازنده میشود، زیرا او احتمالاً فاقد استحکام ذهنی برای کنترل سرعتهای بالا و پیچهای تند است.